جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

راهبان کاستاریکا، بخش ۴ از ۷

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
چیزهایی هستند که بطور خاص اعمال، گفتار و افکار ما را ثبت میکنند. بعد اعمال، گفتار و افکار ما، چه درست و چه نادرست، نوعی جوّ ویژه ایجاد خواهند کرد و این ما را احاطه خواهد کرد. هر جا که برویم، ما را دنبال خواهد کرد. تا زمانی که زنده‌ایم، ما را احاطه می‌کند. در علم، اینرا میدان مغناطیسی یک فرد می‌نامند. میدان مغناطیسی. این میدان مغناطیسی، حتی پس از آنکه شخصی بمیرد، همچنان نوع دیگر بدن او را احاطه می‌کند. مگر اینکه یک تمرین‌کننده بسیار بزرگ باشد با نیروی معنوی عظیم که بتواند آن را بزداید. در غیر این صورت، شاید صدها سال طول بکشد تا این از بین برود. به این سادگی نیست. پس از صدها سال، آن میدان مغناطیسی به‌تدریج خودبه‌خود محو می‌شود. یا به جای دیگر منتقل میشود یا تحت تأثیر شرایط قرار می‌گیرد، یا توسط دیگران جذب می‌شود، تا که دیگر پراکنده و محو گردد.

مثل ابرهاست. مثل زمانی که یک کارخانه بزرگ داریم، بسیاری از چیزها را می‌پزیم، چیزهای زیادی را تولید می‌کنیم، و سپس دود آن‌ها بالا می‌رود، و به ابرهای بسیار تیره تبدیل می‌شود. اما این ابرهای تیره نمی‌توانند فوراً ناپدید شوند. بنابراین در برخی مناطق، وقتی کارخانه‌ها خیلی زیاد هستند، تمام آسمان پُر می‌شود از ابرهای سیاه (مه دود). این برای سلامت افراد مضر است. در جهان مکان‌های زیادی هستند که مردم، حتی اگر بیمار نباشند، باید با استفاده از کپسولهای اکسیژن نفس بکشند. آیا در مورد آن شنیده‌اید؟ یا آن را در تلویزیون دیده‌اید؟ مانند شهر سائو پائولو، یا برخی دیگر از مناطق که اکسیژن کافی وجود ندارد و مردم مجبورند با کپسول اکسیژن نفس بکشند. حتی کودکان نیز، اکنون نیاز دارند از کپسول‌های اکسیژن استفاده کنند، چون آن منطقه با ابرهای سیاه (مه‌ دود) احاطه شده است.

به همین صورت فضای درونی ما نیز دود تولید می‌کند. این فضا نوعی جَو خوشایند یا ناخوشایند ایجاد می‌کند، که باعث می‌شود مردم احساس راحتی یا ناراحتی داشته باشند. ما خودمان هستیم که این فضا را ایجاد می‌کنیم و خودمان اولین نفری هستیم که تحت تاثیر قرار میگیرد. اما دیگران نیز تحت تاثیر قرار می‌گیرند. مثل کسی که سیگار می‌کشد: او به بدن خودش آسیب می‌زند، اما کسانی که کنارش هستند و دود را تنفس می‌کنند، آن‌ها نیز احساس ناراحتی می‌کنند. آیا اینطور نیست؟ به همین دلیل است که ما، ممارست کنندگان معنوی، واقعاً بیشترین کمک را به دیگران می‌کنیم.

ما به عنوان ممارست کنندگان معنوی چه می‌کنیم؟ از یک سو، از رفتار، گفتار و افکارمان محافظت می‌کنیم - و اجازه نمی‌دهیم که مرتکب اعمال آسیب ‌زننده شویم یا افکار منفی در ذهن داشته باشیم که ممکن است به خودمان یا دیگران آسیب برساند. از سوی دیگر، انرژی یانگ را از بالا جذب می‌کنیم. قدرت الهی را جذب می‌کنیم که ما را متبرک می‌سازد، و موجب می‌شود هر روز خردمندتر شویم، و قدرت نامرئی معنوی بیشتر و بیشتری داشته باشیم. این می‌تواند به خودمان و به دیگران کمک کند. وقتی از "قدرت معنوی" صحبت می‌کنم منظورم از آن نوع ِ اجی مجی نیست، و بعد – آه! خودنمایی کردن برای دیگران. نه. منظورم قدرت معنوی ماورایی است. ما به‌طور طبیعی به دیگران کمک می‌کنیم. گاهی ممکن است حتی متوجه آن نشویم، اما قطعاً قابل احساس است. گاهی ممکن است آگاه باشیم، اما این چیزی نیست که عمداً انجام دهیم. مثل یک گل است - که به اجبار عطر نمی‌دهد؛ بلکه خودش عطر است.

آن نوع از قدرت معنوی قدرت بوداست، قدرت معنوی حضرت عیسی مسیح است. نه آن نوع "اجی مجی". پس برای ما ممارست کنندگان معنوی، هرچه اعمال، گفتار و ذهن‌مان پاک‌تر شود، خِرد بیشتری به دست می‌آوریم، و قدرت بیشتری خواهیم داشت. هر کاری که انجام می‌دهیم، هر چیزی که می‌سازیم، به خودمان و دیگران سود می‌رساند. ما والاتر و متعالی‌تر می‌شویم. آنگاه به طور طبیعی یک میدان مغناطیسی بسیار شاد، مفرح و مفید از خود ساطع می‌کنیم. دیگر آن نوع میدان مغناطیسی تاریک و فرساینده نخواهد بود که با کارما سنگین باشد.

وقتی حضرت عیسی مسیح زنده بود، با پای پیاده سفر می‌کرد. بسیاری از مردم می‌دانستند که او قدرت عظیمی دارد. یک نفر بود که بسیار بیمار بود و او بدون به اطلاع کسی فقط لباس حضرت عیسی مسیح را لمس کرد، و بیماری‌اش شفا یافت. در این مورد نمی‌توان گفت که حضرت عیسی مسیح از نوعی قدرت جادویی اجی مجی استفاده کرد. نه. حتی خود حضرت عیسی مسیح نیز در آن لحظه نمی‌دانست چه کسی پنهانی از قدرتش بهره برده بود. به همین دلیل بود که او به اطراف نگاه کرد و پرسید: "چه کسی الان لباس مرا لمس کرد؟" در آن لحظه بود که آن زن لرزان به جلو آمد و پشیمان گفت: "من الان لباس شما را لمس کردم و حالا بیماری‌ام از بین رفته است. سپاسگزارم! لطفاً مرا ببخشید." سپس حضرت عیسی مسیح فرمود: "بسیار خب. تا وقتی که شفا یافته‌ای، اشکالی ندارد." این همان قدرت معنوی واقعی است. او عمداً از هیچ نوع قدرتی استفاده نکرد. خودِ او قدرت بود. هر کسی که با او ارتباط داشت، هر کسی که با او تماس پیدا می‌کرد، به‌طور طبیعی بهره‌مند می‌شد.

به این شکل است. همچنین درباره‌ی مردی که ناشنوا بود شنیده‌ایم. حضرت عیسی مسیح به او کمک کرد، و او توانست بشنود. اما آنچه او "شنید" لزوماً همان چیزی نبود که ما "می‌شنویم". تا جایی که من می‌دانم، این نوع "شنیدن" در واقع "شنیدن درونی" است. به همین دلیل بسیاری از شاگردان من که ناشنوا هستند هم می‌توانند صوت درونی بودا را، "صوت خداوند" را بشنوند. ما، با گوش‌های کاملاً سالم، نمی‌توانیم آن صوت بهشتی درونی را بشنویم. ما صداهای این دنیا را می‌شنویم اما نسبت به صدای خدا ناشنواییم. پس آن افراد ناشنوایی که شاگردان من شدند، نمی‌توانند شایعات یا سخنان دنیوی خوب و بد را بشنوند. اما آنچه که می‌شنوند بهترین صوت بهشتی درونی است: زیباترین، دلپذیرترین، حکیمانه‌ترین، مفیدترین، و نجات‌ بخش‌ترین صوت بهشتی درونی. این بسیار بهتر از شنیدن شایعه‌ها و نزاع‌های دنیاست. پس شنیدن صداهای بیرونی چیز مهمی نیست؛ شنیدن صدای درونی بهشتی است که واقعاً اهمیت دارد.

این صوت درونی بهشتی با گوش‌های فیزیکی قابل شنیدن نیست. اگر خودمان از درون قادر به شنیدنش باشیم، این خوب است. اما اگر نتواستیم بشنویم، باید استادی را پیدا کنیم که در گشودن "قوه شنیدن درونی" تخصص دارد. وقتی استاد به ما کمک کند تا این قوه شنیدن درونی را بگشاییم، آنگاه می‌توانیم آن را بشنویم. اما وقتی خودمان آن را می‌شنویم ممکن است صوت درونی بهشتی سطح بالایی نباشد. گاهی خودمان صوت درونی بهشتی را شنیده‌ایم یا نور درونی بهشتی را دیده‌ایم، اما هنوز نیاز داریم استادی روشن‌ ضمیر بیابیم تا سطح ما را تشخیص دهد. بعد با قدرت استاد ما از این سطح عبور می‌کنیم، و به سطحی بالاتر ارتقا می‌یابیم. متوجه منظورم هستید؟ گاهی اوقات، ما در زندگی‌های گذشته ممارست کرده‌ایم، پس در این زندگی نیز می‌توانیم صوت بهشتی درونی را بشنویم و همچنین نور درونی بهشتی را ببینیم. اما بدون یک استاد روشن‌ ضمیر، نمی‌توانیم به بالاترین مرتبه برسیم. یک استاد در قید حیات کسی است که از "بالاترین عالم" آمده، پس راه را می‌شناسد. فقط در این صورت است که او می‌تواند ما را به "بالاترین عالم" هدایت کند.

بسیار خُب، حالا میگذارم که سؤال بپرسید. اگر بیش از حد صحبت کنم، خسته می‌شوید. آیا خسته هستید؟ (نه.) خسته نیستید، خوب است. خُب، حالا می‌توانید سؤال‌هایتان را بپرسید. لطفاً آن‌ها را واضح بنویسید. (اگر سؤال دارید، لطفاً آن را روی برگه‌ی پرسش بنویسید و به اعضای تیم ما تحویل دهید.)

(اگر چیزی با نیت خوب گفته شود، مثلا دروغ گفتن از روی مهربانی، آیا این گناه است؟) بهتر است دروغ نگوییم. اگر می‌خواهیم به حقیقت برسیم، باید صادقانه صحبت کنیم. هر چه بکاریم، همان را برداشت خواهیم کرد. ما می‌خواهیم حقیقت را بجوییم اما دروغ می‌گوییم - آنگاه این دو در جهت‌های مخالف حرکت می‌کنند. و این ما را از حقیقت دورتر خواهد کرد.

(استاد، ما خالصانه می‌خواهیم که تشرف بگیریم. اما چون در خارج از کشور زندگی می‌کنیم، و به دلیل شرایطی مانند اقامت و مسائل مالی، شغل فعلی ما شامل استفاده از گوشت اشخاص- حیوان است. در این شرایط، آیا هنوز می‌توانیم تشرف بگیریم؟) پس مردم محلی برای گذران زندگی چه می‌کنند؟ آیا آن‌ها نیز با فروش گوشت اشخاص- حیوان امرار معاش می‌کنند؟ نه. پس کارتان را تغییر دهید.

شما باید شغل تان را تغییر دهید. می‌توانید غذای گیاهی بفروشید، لباس بفروشید، و سبزیجات پرورش دهید. هر شغلی که داریم، تا وقتی برای نیازهای‌مان کافی باشد، خوب است. دنبال کمی پول اضافه نروید، و سپس وقتی که می‌میریم، کارمای‌مان خیلی سنگین می‌شود و هیچ‌کس نمی‌تواند ما را نجات دهد. آنگاه ما به جایگاه بسیار تاریک و پر از رنج خواهیم افتاد. در آن زمان، پول بی‌فایده است. شما می‌توانید مثل مردم محلی زندگی کنید. آن‌ها پول خیلی زیادی ندارند.

به عنوان مثال، اگر امروز بخواهیم بیشتر بخوریم، یا در لذایذ تجملی غرق شویم، آنگاه باید سخت‌تر کار کنیم یا بیشتر دیگران را فریب دهیم. این کار خوبی نیست. ما می‌توانیم ساده زندگی کنیم، با خوردن سبزیجات و حبوبات، که در اینجا بسیار ارزان هستند. زندگی ما ناپایدار است. در عرض ده‌ها سال یا فقط چند دهه، از این دنیا می‌رویم. کافی است فرزندان‌مان را بزرگ کنیم تا زمانی که بتوانند از خودشان مراقبت کنند.

ما نباید برای پول زندگی کنیم یا به دنبال یک زندگی تجملاتی باشیم. این فقط به روح‌مان، خردمان، و زندگی جاودانه‌مان آسیب می‌زند. آیا متوجه‌اید؟ می‌دانم که سخت است. خیلی سخت. اما کتاب مقدس می‌گوید، ابتدا ملکوت الهی را بجویید، و همه چیزهای دیگر به شما داده خواهد شد، خود به خود خواهند آمد. ابتدا ملکوت الهی را بجویید، و همه چیزهای دیگر به شما داده خواهند شد.

(استاد، بیشتر چینی‌های مقیم خارج در کسب و کار رستورانداری هستند. آیا بعد از تشرف، همچنان می‌توانند همین شغل را ادامه دهند؟ بسیاری از آن‌ها که رستوران باز می‌کنند، اکثراً چینی هستند.) آیا نمی‌توانند رستوران‌های وگان باز کنند؟ افراد اسپانیایی زبان ما همه غذای وگان می‌خورند. (آن‌ها استیک را دوست دارند.) فقط تعداد کمی اینطور هستند. به این دلیل است که شما غذا را خوشمزه درست می‌کنید و مردم برای خوردن آن می‌آیند.

این عادت بدی است که شما، مردم چین‌، به اینجا آورده‌اید، و کارمای سنگینی ایجاد می‌کنید. اجداد آنها، نسل به نسل، هرگز حتی نمی‌دانستند گوشت اشخاص- حیوان چیست آن‌ها نمی‌دانستند چطور آن را بپزند، و اگر هم می‌پختند، به طور بد می‌پختند، بنابراین آن را نمی‌خوردند. آن‌ها بیشتر حبوبات می‌خوردند. حالا چینی‌ها می‌آیند، ماهر در آشپزی، با استفاده بسیار از ام اس جی (مونو سدیم گلوتامات) و ادویه ها و مردم می‌گویند: "وای، طعم گوشت عالی است!" و سپس پس‌اندازشان را خرج می‌کنند تا غذاهایی از اشخاص-حیوان را بخورند که شما آماده کرده‌اید. این نوع کارما واقعاً ترسناک است. اگر گوشت اشخاص- حیوان خوش‌طعم نشده بود، آن‌ها هرگز آن را نمی‌خوردند. آن‌ها نمی‌دانستند چطور آن (گوشت اشخاص- حیوان) را بپزند. عادت داشتند حبوبات بپزند. سپس ما چینی‌ها آمدیم و این طعم را با خود آوردیم. وای! واقعاً از این موضوع می‌ترسم.

دیروز، کسی از من پرسید: خودش گیاه‌خوار است، اما شوهر و فرزندانش می‌خواهند گوشت اشخاص- حیوان بخورند. آیا با این شرایط می‌تواند تشرف بگیرد؟ من پاسخ دادم: "بله." پس چرا به شما می‌گویم "نه" به شما که گوشت اشخاص- حیوان و اشخاص- ماهی می‌فروشید؟ چون شرایط این دو متفاوت است. ظاهرشان شاید مشابه به نظر برسد، اما شرایط متفاوت است. مثلا اگر شما یک زن باشید و با شوهرتان ازدواج کرده‌اید و حالا از پختن گوشت اشخاص- حیوان برای او خودداری می‌کنید، آنگاه هماهنگی خانواده به هم می‌خورد، متوجه‌اید؟ حتی همسر ممکن است مجبورتان کند که گوشت اشخاص- حیوان بپزید؛ این یک وضعیت متفاوت است. اما در مورد شما، خودتان انتخاب کرده‌اید، که اشخاص- مرغ‌ و اشخاص- خوک‌ را بکشید و بعد گوشت‌شان را به دیگران بدهید. این دو وضعیت متفاوت هستند. اما صادقانه به شما بگویم: حتی اگر او گوشت اشخاص- حیوان و اشخاص- ماهی را بخرد تا شوهرش بخورد، کسانی که چشم بهشتی‌شان باز است می‌بینند که شیاطین او را کتک می‌زنند. هر بار که به بازار می‌رود تا گوشت اشخاص- حیوان و اشخاص- ماهی بخرد، توسط شیاطین کتک می‌خورد و به زمین می‌افتد. سپس به سختی بلند می‌شود و به خانه برمی‌گردد تا غذا بپزد.

چون انتخاب دیگری ندارد. در این حالت، خدا او را می‌بخشد؛ او توسط شیاطین کتک می‌خورد. اما شما گزینه دارید.

Photo Caption: فقط یک جویبار کوچک میتواند زندگی های بسیاری را حفظ کند!

دانلود عکس   

بیشتر تماشا کنید
همه قسمت‌ها (4/7)
1
کلام حکمت
2025-09-29
1044 نظرات
2
کلام حکمت
2025-09-30
1023 نظرات
3
کلام حکمت
2025-10-01
898 نظرات
4
کلام حکمت
2025-10-02
581 نظرات
5
کلام حکمت
2025-10-03
348 نظرات
بیشتر تماشا کنید
آخرین ویدئوها
کلام حکمت
2025-10-03
348 نظرات
میان استاد و شاگردان
2025-10-03
560 نظرات
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید